-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 00:59
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 00:52
تو کجایی سهراب ؟ آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه ها که با دل کردند صبر کن ای سهراب قایقت جا دارد ؟ من هم از همهمه روی زمین بیزارم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 00:46
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 00:36
گفتـــــــــــم خرابت میشوم گفتی تو آبادی مگـــــــــــر؟ گفتـــــــــــم ندادی دل ب من گفتی تو جان دادی مگـــــــــــر؟ گفتـــــــــــم ز کویت میروم ... گفتی تو آزادی دگـــــــــــــــر گفتـــــــــــم فراموشم نکن گفتی تو در یادی مگـــــــــــر؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 17:32
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 17:30
بگو یا رب چه بد گفتم چه بد کردم که نزدت خویشتن را دیو و دد کردم........ به حرفم گوش کن یا رب به دردم گوش کن یا رب اگر بیهوده می گویم مرا خاموش کن یا رب
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 17:27
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 17:24
خـــــــدایــــ ــــــــــــــا در گلویم ابـــر کوچــکی ست که خیــال بـارش نـــدارد میــــــشود مــرا بــغل کنـــی ؟!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 17:15
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 17:15
اگر نمیتوانی درخت باشی ، بوته باش اگر نمیتوانی بوته ای باشی ،علف کوچکی باش و چشم انداز کنار شاهراهی را شادمانه تر کن اگر نمیتوانی نهنگ باشی ،فقط یک ماهی کوچک باش ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه همه ما را ناخدا که نمیکنند ، ملوان هم میتوان بود در این دنیا برای همه ما کاری هست کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچکتر و آنچه وظیفه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 17:08
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 17:04
موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن ۱ آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا “به تو” بخندند ۲ آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا “با تو” بخندند . . .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 16:57
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 16:54
آرزو هایم هوایی شده اند... مدام بر باد می روند !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 19:42
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 19:41
خدایا! من دلم قرصه! کسی غیر از تو با من نیست خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم خدایا وقت برگشتن، یه کم با من مدارا کن شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 19:39
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 19:38
سفرم را از خویشتن خویش آغاز می کنم و در جان دوباره ام به پایان می برم من برای ساختن خویشتن می روم... من به نهایت انسان می اندیشم سفرم را آغاز می کنم در کوله بارم هزار آرزو گذاشته ام هزار آرزوی یک انسا انسانی که خویش را می جوید من به خویشتن خویش باز خواهم گشت....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 19:35
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 19:34
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 19:33
کاش دنیا یکبار هم که شده بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد این بردهای تکراری برایش؟!...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 19:29
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 19:26
مادر بانوی بی نظیری که می تواند از فرسنگ ها فاصله غم ِ نهان در چشمانت را بخواند...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 03:17
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 03:15
کاش میدانستی زیستنم بی تو فقط مردن است... کاش میدانستی که اوج من تنها برای توست... و تو تنها مرا با متن هایی میبینی که نه من، بلکه خود توست. همین دیروز ، تردیدت مرا کشت و تو مینگریستی که چرا، که چرا، من جان میکنم. عجب که تو به برون به دنبال آنی میگردی ، که آن در خود توست... تلالو نجوای موسیقی بیکلامت چه آرامش بخش...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 03:06
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 03:04
از زنـــدگــی از ایــن همـــه تـــکرار خســــــــــته ام از هـــای و هـــوی کــوچــه و بازار خستــــــــه ام دلگــــیرم از ســـــــــــــتاره و آزرده ام ز مــــــــــاه امشـــــب دگــــر ز هـــر که و هر کـــار خستــــه ام دل خستـــــه ســــوی خانه تن خستــــه می کشــــم آخ ... کــــزین حصـــار دل آزار خستـــــه ام...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 03:01
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 03:00
آدمـک آخــرِ دنیــاست، بخند آدمـک مـرگ هـمین جاست، بخند آن خـدایی که بـزرگش خوانـدی به خـدا، مثـل تـو تنهـاست، بخند دستِ خطی کـه تـو را عاشـق کرد شوخـیِ کاغــذی ماسـت، بخند فکر کن دردِ تـو ارزشـمند است فکر کن گریـه چـه زیباست، بخند صبحِ فردا به شبت نیست که نیست تـازه انگار کـه فـرداسـت، بخند راستـی آنچـه بـه یــادت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 02:47